اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست؛

 ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.

 ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می ده

د و بوی دریا هوایی اش کرده است.قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس .

 اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد! ...

آدم ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه ...

ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی ست و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است.

هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد؛

 تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟

 و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود و وقتی دریا مختصر می شود

 و وقتی قلب خلاصه می شود و آدم، قانع.

این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد و این تنگ بلورین

، تنگ و سخت خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.

تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی و کاش نقبی می زدی

 از تنگ سینه به اقیانوس. کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی

و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی. کاش ...

منبع:miyomiyo65.blogfa.com