جمکران

دست هایم...
به امید نوازش پلک هایت با من همراهند...!
این پا های تفکر است که روح حقیر مرا به صفا جمکران متصل میکند
شب هنگام در جستجوی تو، دلم را میان ظلمت و سیاهی غیبت می کشانند...!
بند بند وجودم به انتظارت نشسته است...
کاش بیایی و مرا از این التهاب رهایی بخشی
کاش بیایی ...
کاش بیایی ...
ای روح آفرینش ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۲۵ ساعت ۲:۳۲ ب.ظ توسط حـــــــامــــــــد
|